مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

مهرسا

شیطنت ها شروع شد!!!!

سلام دختر گلم الان 16 ماهت پرشده و ماشالله خیلی پر انرژی شدی و بعضی وقتها من و بابایی واسه همراهی کردن باهات و کنترل کردنت کم میاریم آخه دست به شکستنت خوب شده و به خودت هم صدمه زیاد میزنی مثلا دیروز عصر یه فنجون چای که ما نفهمیدیم کی از جلومون برداشتی و بردی تو آشپزخونه رو سرامیکا شکستیش. یا لیوانی که همینجوری زدیش به زمین و دستت رو باهاش بریدی.قدت به بیشتر کشو ها مخصوصا کشو های خودت میرسه و اونا رو باز و بسته میکنی بعضی روزا لباس هاش و میریزی بیرون بدون اینکه هدفی داشته باشی فقط میریزیشون رو زمین و بعد که خیالت راحت شد میای از اتاقت بیرون و یه سوژه دیگه پیدا میکنی. و یک بار هم دستت با لبه کشو های(MDF) که تیزهستن بد جوری ...
27 آبان 1391

توپ بازی

سلام بریم سر اصل مطلب عکس هایی از توپ بازی مهرسا جون با مامان جون (یعنی اینجانب) بعد ازظهر ها که من از سر کار میام، تو حیاط خونمون ، البته این عکسا مربوط به اوایل مهر ماهه که هوا هنوز گرم بوده و الان دیگه نمیشه... و ادامش تو شمال و حیاط خونه عزیز و مهرسا در 14 ماهگی (قبلانااااا)در حال تماشای سی دی مورد علاقش که یه سری آهنگ کودکانست و زیاد براش نمیزاریم چون چشماش اذیت میشه و ازش اشک میاد و مهمتر اینکه خیلی محو تماشا میشه و این خوب نیست و مامان و بابا دوست دارن که مهرسا بیشتر بازی کنه و زیاد تی وی نبینه مهرسایی (قربون نگاه کردنت) و دوباره سی دی و نای نای به همراهش   ...
18 آبان 1391

چند روزی که گذشت

سلام به مهرسا جان عزیز دل مامان و بابا این روزا بیشتر تو خونه حوصلت سر میره واسه همین من سعی میکنم از هر امکانی برای اینکه تو زمانی که خونه هستم بهت خوش بگذره استفاده کنم با اینکه پرستارت میدونه و بارها بهش سفارش کردم که کاری جز رسیدگی به شما، تو خونه انجام نده اما این روزا اتفاقایی افتاده که کمتر میتونم خیالم رو جمع کنم وقتی تو محل کارم.... حالا بماند که چی .ولی زمانی که میام خونه دیگه برنامه بازی و تفریح رو برات هماهنگ میکنم اول یه سری بازی تو حیاط با توپ و یا تو باغچه چون دوست داری به گلها آب بدی یا آب بازی توخونه که اونم دیگه خیلی دوست داری بعدشم که خسته میشی و یه چرت کوتاه میزنی که اون موقع منم میتونم استراحت کنم بعدش هم ...
1 آبان 1391

عکسهای آتلیه

 امروز هوس کردم چند تا از عکسهای آتلیه مهرسا جان رو وبلاگش بذارم عکس های آتلیه دو ماهگی دخترم در دست رس نیست فعلا....... مهرسا در ٤ ماهگی   مهرسا جان در ٧ ماهگی بعد از این هم چند باری آتلیه رفتیم  ولی فایلهاش رو ندارم که بذارم ...
22 مهر 1391

شیطونی های مهرسایی

سلام گل مامان و بابا عزیزم این روزها خیلی شیطون شدی و دائم میخوای که باهات بازی کنن. کلماتی که برات کاربرد دارن و کارت رو را میندازن رو خوب بلدی و خلاصه همه رو به خدمت میگیری واسه رسیدن به اهدافت. چیزی که بخوای میگی «بیه» یعنی بده مثلا یخ که خیلی دوست داری: اق_ بیه بیه بیه(و هر چیزی رو چند بار پشت سر هم تکرار میکنی،با تاکید) در ، در ،در :وقتی یه بطری یا شیشه یا هر قوطی که در داشته باشه ببینی باید بیارن جلوت که درش رو باز و بسته کنی.... تو عکس زیر چون دست های کوچولوت به اون بالا نمیرسید رفتی رو ماشینت(واسه ما که جالب بود که خودت تشخیص دادی و تونستی راه حل واسه مشکلت پیدا کنی) عزیزم الهی من قربونت برم اول ...
11 مهر 1391

عکس هایی از راه رفتن مهرسا

سلام به مهرسای گلم اول یه عکس از اولین کفشت برات بذارم. البته قبلا هم کفش  یا پاپوش داشتی ولی این اولین کفش رسمیته!!!!! که میتونی باهاش رو زمین راه بری(فشن هم هست دقت دارین که........) تازه کلی باهاش در گیری و هر وقت پات میکنمش همش میگی پاپا یعنی درش بیار و وقتی درش میارم دوباره میگی پا که پات کنمش و تکرار تکرار............  این مکعب های بازیه جدیدته که با تراشه های الماس عمه جون برات خریدن این هم لباس خوشکلیه که عزیز و باباجون از شمال برات خریدن که یه کلاه خوشکل هم داره وبعدیش رو هم خاله جونت برات آوردن فدای لبخندت عزیزم   &nb...
7 مهر 1391

پیک نیک آخر هفته

سلام به دختر طلای مامان این عکسا مربوط به آخر هفته هستش که یه پیک نیک سه نفره رفتیم. به شما که معلوم بود خوش میگذره از احوالاتت مشخص بود کلی شیطونی کردی دلی از عزای آب بازی در آوردی با این که آبش خیلی خیلی سرد بود ولی دست و پات دائم تو آب بود . اونجا یه چشمه کوچولو بود که آبش تو یه برکه جمع شده بود و خیلی زلال و سرد بود.اطرافش هم خلوت وهم امن بود برات که بازی کنی.(جای همه دوستان خالی) تجربه های جدید و شیطونی های مهرسا جان: سنگها ی کنار برکه رو تو آب مینداختی و از صداش میخندیدی:   با چوب روی خاکها خط خط میکشیدی با خیال راحت جیغ های بنفش مخصوص خودت رو میکشیدی و کسی نمیگفت جیغ نکش...
6 مهر 1391

1 مهر 91

سلام نازنینم، عکس های این چند روز با توضیحاتش واسه مهرسای گلم: به کلمه داغ خیلی علاقه پیدا کردی فکر میکنم پرستارت زیاد تکرارش میکنه کف دستت رو به حالت خیلی بامزه ای میاری نزدیک ، لباتو یه مدلی میکنی که انگار الان دستت سوخته و میگی داغ ... الهی مامان فدای این اداهات   موقعی که سر ما خورده بودی واسه اینکه موقع تمیز کردن بینیت گریه نکنی این کارو بصورت بازی در آورده بودیم اول بهت میگفتم بینی مامان رو بگیر بعد بینی خودت رو بعد  مامان  بینی  مهرسا  رو بگیره. الانم هر وقت دستمال کاغذی میگیری دستت مثلا بینیت رو تمیز میکنی و یه صدایی مثل بو کشیدن از بینیت در میاری.... با لیوا...
1 مهر 1391

30 شهریور 91

سلام به دختر گلم حالا دیگه ١٤ ماهت پر شده و داری وارد ١٥ ماهگی میشی الان دیگه راحتتر راه میری و تسلطت بیشتر شده    گاهی اوقات تنهایی بازی میکنی اما اکثرا میخوای که ما باهات بازی کنیم . اسباب بازی مورد علاقت کنترل تلوزیونه که ازش خسته نیشی دائم میزنی رو دکمه کانالها و برفکیش میکنی بعد نگاه به ما میکنی و میگی اآب یعنی خراب.... بعد میدی که درستش کنیم بلافاصله دوباره همون کارو میکنی و اگه از دستت بگیرنش جیغ بنفش.... و وقتی خاموش میکنیمش سریع میگی آموش یعنی خاموش. سعی میکنی همه کلمات رو بگی و چون هنوز برات زوده و نمیتونی آوای بعضی هاشون رو تکرار میکنی ، مثلا موز رو میگی بدون  (ز) . و بعضی کلمات که خودت اخت...
30 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرسا می باشد