مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

مهرسا

تموم زندگی من مهرسای من

1394/3/7 1:09
نویسنده : مامان مهرسا
1,435 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دختر نازنینم و همه دوستان و هواداران 

عزیزدل من هر چی از خوبی هات بگم کم گفتم . در هر لحظه از باهم بودنمون خدا رو بخاطر داشتنت شکر میکنم . مثل یک فرشته مهربون تو خونه به همه مون مهربونی میکنی و با همه احساس پاکت به ما مهربونی و گذشت و صبر رو یادآوری میکنی اینا رو از ته دلم میگم و آرزو می کنم همیشه همینطور بمونی و گاهی مشغله زیاد کم صبری من رو ببخشی

گاهی وقتا توی خونه بهت خیره میشم و راه رفتن و حرکاتت رو دو ذهنم ثبت میکنم و به خودم میگم یعنی این عروسک کوچولو مهربون مال منه دلم میخواد زمان ثابت وایسه ومهرسای من تو همین لحظه ها واسم همیشه بمونه اما خودت بی صبرانه منتظر بزرگ شدنی و هزارتا برنامه واسه مدرسه رفتنت و ....مامان شدنت داری

الان که دارم می نویسم تو اتاقت خوابی و این تنها به خواب رفتنت ( بدون هراهی مامان ) رو جزو نشانه های بزرگ شدنت می دونی و منتظر جایزه فرشته مهربونی

همچنان عاشقانه خواهرت رو دوست داری و در گذشت کردن از لحظه های دونفرمون  که قبلنا خیلی ازش بهره می بردی صبورانه رفتار میکنی و شکیبایی مشون میدی

اینا رو می نویسم که هم خودم یادم نره چه فرشته ای دارم و هم خودت بزرگ که شدی بخونی و قدر خودت رو بدونی و از احوالات این روزات باخبر باشی

،الان که در استانه پایان 4 سالگی هستی بازی مورد علاقت معلم بازیه که در روز چندین بار باهم انجامش میدیم.به این ترتیب که من معلم میشم و شما دانش آموز زنگ ها به تفکیک شامل نقاشی ، سرمشق نوشتن، ورزش و گاهی حساب و آموزش اشکال و.....هستش

کمی از اون پریدن هات تو خونه کمتر شده و بیشتر با وسایلت بازی میکنی ، با کیف هات و گل سرات مشغول میشی و باترکیب اینا تیپ های جدید میزنی و میای ما رو سوپرایز میکنی و تاکید داری که حتما چشمامون بسته باشه موقعی که وارد میشی!!!!!!!!!!!!

صبح ها از همه زودتر بیدار میشی و لی  گاهی که بعد از ما چشم باز میکنی و  وارد هال میشی و ما رو بیدار میبینی چشمات تا چند لحظه من و بابایی رو نمیبینه فقط به طرف نی نی میری تا بهش سلام نکنی و قربون صدقش نری جواب احساسات ما رو نمی تونی بدی....

اکثر روزا دوتایی باهم بیرون میریم این اواخر هم که شمال بودیم دوتایی استخر زیاد رفتیم چون نی نی رو میتونستیم به عزیز جون بسپریم....همین شنا کردنت سوژه بود چون ماشالله خیلی شجاع و پرشور هستی و با شیرجه ها و شنا کردنت به تنهایی مثل یه ماهی کوچولو تو آب همه چشم ها رو به خودت خیره میکنی...قبلا هم با هم استخر زیاد می رفتیم تو مشهد ولی بچه ها رو تو استخر اصلی نمیذاشتن و یه استخر مخصوص داشتن که شما دوست نداشتی و دلت می خواست بیای تو استخر بزرگ جایی که خانما شنا میکنن و تو شمال به این آرزوت رسیدی و خدایی از پسش خوب بر اومدی

با بابایی هم بیرون زیاد میرین پارک ....خرید ...چند روز پیش هم باهم رفتین بیرون وبا خریدن گل برام منو خوشحال کردین دست دوتایی تون درد نکنه..... دم در که رسیدی گفتی مامان چشاتونو ببندین (چون درآوردن کفشت طول می کشه) من هم چشاموبستم بعد اومدی و شاخه گل رو بهم دادی و گفتی اینم گل عروس خانم شما!!!!!!!!!!!

 

این عکستو دوست دارم . مامان فدای لبخندت جیگر گوشه من

فروردین ماه پارک کنار خونه مامان جون

وقتی خودت لباس ست می کنی و عروسکات که به اصطلاح بچه هاتن تو کالسکه گذاشتی و دورشون میدی

قربونت برم که فرق نمیذاری بینشون و همه رو تا جایی که می تونستی چپومدی و آوردی ولی حالا که نگاه میکنم بازم آنیسا رو رو گذاشتی . سوگلیته دیگه

این کت کوتاه رو خودم برات بافتم . خیلی دوسش داشتی و واسه عید پوشیدیش

می خواستم ازت عکس بگیرم خودت گفتی بزار کنار گلدونم!!!! بشینم واسه همینم داری میخندی

تاجی از گل شقایق تو جاده در حال سفر به شمال

با ستایش جون تو حیاط خونه عزیز جون

 

رفتیم نیالا دیدی عزیز جون گل میچینن باهاشون همراهی کردی

گل گاو زبان واسه عزیز جمع کردی( حاصل زحماتت)

شب های شهر بازی : عکس های خیلی خوب توش پیدا نکردم (مامان نتونسته زیاد عکس بگیره چون بیشتر خودش مشغول بازی بودهخنده)

طالبی آوردم جلوت قاچ کنم، با تعجب به طالبی نگا کردی پرسیدی مامان از تو کدوم خربزه ها خانم بزی در میاد؟ قصه کدو کدوی قل قله زن با شنگول منگول که مامانشون خانم بزی بوده قاطی کردی تازه طالبی کجا و کدو کجا ... بعد خربزه تز کجا اومد خدا میدونه !!!!!!!!!!!!!!!!!

ورزش در خانه . از کارای مورد علاقت

 

وثبت لحظه های دو نفره تون : مهرسا جون و مهرشید جون

عکس اول مربوط به 4 ماهگی مهر شید جونه بعدی ها جدید ترن

و وقتی مهرشید گریه میکنه و شما با دست زدن و سر و صدا می خوای حواسش رو پرت کنی

منتظر آماده شدن اولین غذای مهرشید هستی

 

جملاتی که گفتی و من یادم مونده:

من رو دستم معجزه کشیدم، ( وقتی رو دست نقاشی کرده بودی)

مامان بچه های دیگه من و به خسته آوردن منظور: منو خسته کردن

وقتی کار بدی کردی و خودت فهمیدی : مامان معذرت میخوام دیگه....من بخشیدمت دیگه.!!!!!!!!!!!!!!..معذرت می خوام دیگه 

مامان هر وقت موهات خواست بریزه من محکم نگهش میدارم

مامان ببخشیدا..... چرا : چون خستت کردم

مامان سلام یعنی اومدن خداحافظی یعنی رفتن

من گفتم: هیچ کی حق نداره دختر منو اذیت کنه ...... بعد از چند لحظه گفتی: مامان دوستامو نندازی سطل آشغال گناه دارن!!!!!!!!!!!!!!!!!

تو ماشین گفتی: مهرشید منبع عشقه

قرار بود یکی از دوستامونو ببینیم که اهل تبریزن و یه دختر هم سن خودت دارن، خیلی ذوق داشتی که ببینیش من حدس زدم که شاید فارسی بلد نباشه صحبت کنه واسه همین خواستم آمادت کنم که تو ذوقت نخوره گفتم مهرسا جان شاید دوستت متوجه نشه که چی میگی و بلد نباشه فارسی صحبت کنه ....اصلا خودتو نباختی و سریع گفتی آره میدونم مثلا به موز میگه بنانا تعجبتعجبتعجبقه قهه

تو فروشگاه گفتی: لباسای زشتشو offزده لباسای خوشگلشو نه حالا اصلا تو offنبود!!!!!!!

تو پارک داشتی سوار تاپ میشدی تنهایی ازت پرسیدم مهرسا میتونی خودت سوار شی؟ .....بزار تلاشمو بکنم!!!!!!!!!!!!

خیلی جدی به الینا داشتی توضیح میدادی که آب واسه بدن مفیده ، اگه آب بخوریم آلودگی ها رو از بدنمون می بره بیرون...........الینا هم در جواب واسه این که کم نیاورده باشه با همون لحن کودکانش گفت: ولی اگه آب استخر و بخوریم ضزر (zazar) داره.............خطاتعجب

یه کلمه اختراع کردی : کهن(kohn) یعنی زبر خنده مثلا این دستمال کاغذی چقد کهن هههه!!!!!!!!!!

وقتی حشره ای نیشت میزنه میگی پشه زده، مثلا : خونه خاله زهرا پشه اومده من و پشه زده . یعنی نیش زد. یا مگس اومده من و پشه زده یعنی نیش زد.

یه نکته مثبت دیگه هم از شما اینه که اتاقت رو خودت همیشه مرتب میکنی و اکثرا داوطلبانه این کار و میکنی و ازمون میخوای که چشمامونو ببندیم و سوپرایزمون کنی وقتی اتاقتو میبینیم. و اینطوری نیست که گاهی خودت مرتب کنی و گاهی ما بلکه همیشه خودت این کار رو میکنی..خدا رو شکر که انقدر مسؤلیت پذیری

الهی خدا از چشم بد حفظت کنه شیرین زبون من 

فدای تو بشم که خیلی مهربونی  عزیزدلم جگر گوشه مامان و بابا

 

پسندها (3)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرسا می باشد