چهارشنبه 23 فروردین
سلام عزیزم امروز میخوام یکم از شیرین کاریهای وشيطنت هاي اين چند روزت بنویسم.
دختر باهوش من تا یکی یه کاری انجام میده سریع یاد میگیری و تکرار میکنی مثلا چون میبینی مامان غذاها رو فوت میکنه بعد میده مهرسایی بخوره ، شما هم غذا هارو پووووف میکنی موقع پوووووف کردنت هم با اون چشمای خوشگلت هی به مامان نگا میکنی که ببینی من هم فوت میکنم یا نه.جالبیش اینجاست که آبمیوه ، آب خنک و خلاصه همه چیزا رو فوت میکنی. بعضی وقتا هم که غدا تو دهنت یادت میوفته فوت کنی مشخص دیگه نتیجش گل گلی شدن لباسای مامان و خودته. الهی بگردم مامانی اشکال نداره.....
یه شیپور کوچولو هم داری که اونو خیلی دوست داری از ٧ ماهگی یاد گرفتی باهاش سوت بزنی عکسشو برات میزام که یادگاری بمونه
چند شب پيش داشتي واسه خودت بازي ميكردي من هم مشغول كاراي خونه بودم و زير چشمي مراقبت بودم رفتم تواتاق كه لباسا رو بزارم تو كمد نگو بابايي يه لحظه خوابش ميبره با صدا جيغ شما كه دستت رو برده بودي تو ليوان چايي بابايي دوتاييمون پريديم طرفت.
اي شيطون بلا همه اين اتفاقا رو درعرض چند ثانيه رقم زدي حالا دستت رو هم درنمي آوردي بيرون فقط جيغ ميزدي.خدارو شكر چيزي نشد....
واست كاسه آب سرد آوردم اما ديگه از اونم ميترسيدي وگريه ميكردي