مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

مهرسا

چند روزی که گذشت

1391/8/1 12:46
نویسنده : مامان مهرسا
1,079 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به مهرسا جان عزیز دل مامان و بابا

این روزا بیشتر تو خونه حوصلت سر میره واسه همین من سعی میکنم از هر امکانی برای اینکه تو زمانی که خونه هستم بهت خوش بگذره استفاده کنم با اینکه پرستارت میدونه و بارها بهش سفارش کردم که کاری جز رسیدگی به شما، تو خونه انجام نده اما این روزا اتفاقایی افتاده که کمتر میتونم خیالم رو جمع کنم وقتی تو محل کارم.... حالا بماند که چی .ولی زمانی که میام خونه دیگه برنامه بازی و تفریح رو برات هماهنگ میکنم اول یه سری بازی تو حیاط با توپ و یا تو باغچه چون دوست داری به گلها آب بدی یا آب بازی توخونه که اونم دیگه خیلی دوست داری بعدشم که خسته میشی و یه چرت کوتاه میزنی که اون موقع منم میتونم استراحت کنم بعدش هم معمولا میریم بیرون با دوستای مامان، یا میریم پارک نزدیک خونه، یا خونه عزیزجون و تا شب اونجا میمونیم..این برنامه این روزای من وشماست

این عکسا مربوط به روز جمعه ست که رفتیم پارک

این جا که معلومه خوشحالی چون سرسرش کوچولو بود و خیلی دوست داشتی

تو این عکس هم نشستیم تا کمی استراحت کنیم و میوه بخوریم...

و گریه مظلومانه و معصومانه عزیز دلم فقط و فقط بخاطر یه آهنگ سنتی که ریتم آرومی داشت و از موبایل پخش شدتعجبتعجبتعجب

و بابایی که با بازی و قایم کردن یه دونه نارنگی تو لباست شما رو خندوندن و خلاصه ختم به خیر شد

الهی فدای دل کوچیکت بشم من که طاقت یه آهنگ ملایم رو نداری

یه عکس تقریبا قدیمی از ماست خوردنت ، زیاد منع نمیشیاز این کار تو خونه خودمون ...چون یه پارچه روی فرش پهن میکنم و لباسات که میدونم بعدش باید تحویل ماشین لباس شویی بدم  !!!خودتی و ماست ها که باهاشون تفریح میکنی...

(قابل توجه خاله جون فرزانه و همه مامانا که نی نی کوچولو دارن ، به عنوان همدردی_که نه_همدلی در واقع )

و یه عکس تر و تمیز هم از بین عکسها دراومد،الهی من قربونت برم

عاشقتیم،بوس ازطرف مامان وبابا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان احسان
1 آبان 91 15:27
قربون اون چشمات حیفه ازش اشک بیاد گریه نکن نازکم
المیرا
3 آبان 91 9:12
سلام مهرسای گلم عاشقتم خاله نبینه اشکاتو جیگر ... تو این عکسها عاشق عکس مو ی بافتت شدم الههیییییییییییییییییییییییییی..بوس بوس بوس


مرسی خاله. از طرف ماهم بوس بچسبونید به صورتتون
سعیده
5 آبان 91 1:37
بی اندازه دختر زیبایی دارید ، خدا حفظش کنه . خوشبحالش که خاطراتشو ثبت میکنین .


ممنون.لطف دارید شما
مامان عاشق
6 آبان 91 7:45
نازییییییییییییییییییی چه اشکی
جونم چه موی قشنگی بافتی عزیز خاله
کی بشه این دخمل منم به دنیا بیاد همین کارا رو باهاش کنم


انشالله. به سلامتی نینی تون به دنیا بیاد همیشه آرزوی سلامتی کنید براش،ما هم دعا کردیم...
مادر آیاتای
6 آبان 91 16:21
سلام مریم جون. چه خوب بود این پست.کلی لذت بردیم. اون ماست خوردنشم خیلی عالی بود. منم این سری عکس آَش خوردنشو میزارم.


ممنون.منتظرم
سمیرا مامان ترنم
8 آبان 91 14:34
سلام.ماشاالله دخترتون خیلی نازه.خدا حفظش کنه....با اجازه من لینکتون کردم.خوشحال میشم به ما هم سر بزنید.اگه با تبادل لینک موافقید ادرس وبلاگ دخترم را به دوستانتون اضافه کنید...


ممنون از لطفتون. اما آدرس وبتون رو نزاشتید که ما هم باهاتون آشنا شیم
عمو و خانم عمو
10 آبان 91 19:25

ااااا عمو چرا رفتی تو حس آهنگ سنتی؟!
کلی یاد خاطره ی افطاری ها و گوشیه بابا جان کردیم...


باشه عمو جان دیگه براش آهنگ غمگین نمیزاریم.اما باور کنید حتی یه بیت هم نخونده بود که اشکای دختر ما در اومد
خاله زوزی
10 شهریور 92 14:40
عاشقتم مهرسا جوووونی. اینقد که تو ماهی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرسا می باشد