مامان: چی کا می کنی؟؟؟
سلام به دختر گلم و همه دوستای عزیزمون
دختر شیرین زبونم الان تو 24 ماهگیت بسر می بری و این روزا داری یه مرحله مهم از کودکیت رو طی میکنی و اون هم جدا کردنت از شیر ه .ظاهرا خیلی برات مشکله هر چند که به روی ما نمیاری و درخواست می می نمیکنی (و ما بازم به این نتیجه رسیدیم که واقعا صبور و فهمیده ای) ولی مشخصه ترکش خیلی برات مشکله.....البته این جدایی واسه من هم خیلی سخته و واقعا خدا کمک کرده که تونستم تحمل کنم و دوباره بهت شیر ندادم از خیلی قبل سعی کردم که کمتر بهت شیر بدم و هروقت که شیر می خواستی با آب میوه و بستنی یا هر چیزی که بیشتر دوست داشتی سرگرمت کنم وگرسنگی و تشنگیت رو اینجوری رفع کنم.حتی وقتی از سر کار میومدم با تموم خستیم میبردمت بیرون که شیر خوردن رو فراموش کنی فاصله بین شیر خوردنت بیشتر شده بود اما خب خیلی نمی شد سرت گول مالید تا این که ، یه چند وقت اصلا روزها بهت شیر ندادم و فقط شب موقع خواب و الان دیگه ١٠ روزی هست که اصلا می می نخوردی.روزای اول خیلی تو خودت بودی و دپرس شده بودی ....اصلا گریه نمیکردی ها اما خیلی ناراحت و ساکت شده بودی دیگه نمی خندیدی و جنب و جوش نداشتی ، دیدن این صحنه برام واقعا سخت بود و وقتی می خوابیدی من گریه ام می گرفت و بقول بابایی که به من می گفت:نکنه شما (مامان) رو از بچه میگیرن نه شیر رو از بچه.خب هروقت که فکر میکردم اولین تصویری که به ذهنم میود لحظه هاییه که موقع شیر خوردن محکم بغلم میکردی و یا با دستای کوچولوت نوازشم میکردی و وقتی که میخوابیدی همین لمس و نوازش بهت آرامش میداد و تا خوابت ببره دیگه نیازی نبود همش شیر بخوری...بد ترین و ناراحت کننده ترین اتفاق هم که میوفتاد با شیر خوردن آروم می شدی و گریه نمی کردی همیشه واسه اینکه بغلت کنم و بهت شیر بدم می دویدی به طرفم و وقتی بغلت میکردم همش تو چشمای من نگاه میکردی من هم از فرصت استفاده میکردم و کلی با صدای آروم باهات حرفای عشقولانه می زدم و قربون صدقت میرفتم...من اون لحظه هارو دوست داشتم و واقعا دلم براشون تنگ میشه ولی خب....الان دیگه خانمی شدی واسه خودت واین خودش یه مرحله مهم از استقلال شخصیتته...عزیز دلم من به این روزا از قبل خیلی فکر کرده بودم و دلم می خواست این روزها رو با شادی و سلامت طی کنی خیلی دعا کردم که مریض نشی و زیاد گریه و ناراحتی نکنی
تا مدتی هر روز صبح زود (تایم شیرت) از خواب بیدار میشدی و تو خواب و بیداری بد جوری گریه میکردی و فقط تو بغل من آروم میشدی ولی اگه هوشیارت میکردیم ساکت میشدی و شروع به بازی میکردی و انگار گریه هات ناخود آگاه بوده....
از کارات بگم که خیلی با مزست: مدتیه هر چند لحظه یه بار وقتی مشغول یه کاری هستم صدام میکنی و ازم میپرسی: مامان...چی کا میکنی؟و من با حوصله برات توضیح میدم و اغلب بلافاصه دوباره همون سوال رو می پرسی.... مامان چی کا میکنی....حتی موقعی که تو ماشین بابا نشستیم ازم میپرسی و من میگم هیچی تو ماشین نشستم دخترم بغل کردم!!!!!!!!!!!!! و دوباره ودوباره..وقتی هم که دوتایی تو ماشینیم میپرسی میگم دارم رانندگی میکنم .....جواب:من هم میخوام رانندگی کنم!!!
یه بارم که رفته بودی تو اتاق و از پشت کشو ها کیسه برنج رو پیدا کرده بودی و چون قبلا بارها بهت تذکر داده بودم که به برنج ها دست نزنی و اونا رو رو زمین پخش نکنی- داشتی یواشکی و بی سر و صدا کارت رو میکردی اومدم بالا سرت (غافلگیر شدی و ترسیدی ) یه دفعه گفتی مامان.... چی کا می کنم؟؟؟؟؟؟؟؟و همین جملت و لحن کودکانه و صدای نازکت باعث شد خندم بگیره و دعوات نکنم
سلام کردن رو یاد گرفتی(آفرین عزیزکم) و وقتی از جایی برمیگردم خونه میگی سلام مامانی...........(کش دار)
بفرمایید رو هم موقع دادن خوردنی هات به دیگران کار کردم و تلاش هام کمابیش داره جواب میده نه همیشه.....چون قبلا چیزی که به ما یا کسی تعارف میکردی میگفتی بیا ولی الان میگی بفرمایید
تشکر کردن رو هم کامل انجام میدی و نیاز نیست که یادت بندازیم
شمردن از ١-١٠ رو هم به فارسی و هم به انگلیسی بلدی و سعی میکنی سریع به آخرش برسی که واسه خودت دست بزنی و تشویق کنی خودتو...
شعر اتل متل توتوله و آقا پلیسه و شعر های میوه ها و شعر مامان جون و چند تا شعر دیگه رو کامل بلدی و نیازی نیست که باهم بخونیم البته - چون من خیلی وقته پست جدید نذاشتم- این اخبار مال حداقل یه ماه اخیره...(اعداد و شعرها....)
یادم نره جمله های انگلیسیت رو هم خوب یادگرفتی و سلام و احوال پرسی و تشکر کردن به انگلیسی رو هم بلدی........ خلاصه خیلی شیرین زبونی میکنی چند وقت پیش تو خونه مادر جون سر سفره بابایی خواستن باهات شوخی کنن گفتن مهرسا بگو قسطنطنیه خیلی راحت گفتی قسطنطنیه بعد هم زدی زیر خنده و همه ما خندیدیم...............
تازگیها میری سر وقت کیف پول من و پول هاش رو در میاری بهت می گم مهرسا پول کثیفه دست نزن میگی میخوام بازی کنم میگم چی بازی کنی؟؟؟ میگی میخوام ببینم چنده بعد هی یکی یکی پولهارو در میاری و میگی این چنده میگم مثلا هزار تومت میگی: باشه بعد دوباره این چنده: دو هزار تومن .....باشه
اولین باری که بدون شیر خوابیدی( سرت رو گذاشتی رو عروسکت)
برای اینکه روحیت خوب شه رفتیم بیرون جایی که خیلی دوسش داری چون آب بازی میکنی.
آرزویم شادی توست.