22 ماهگی مهرسای گلم
سلام به دختر گلم
دخترم این روزا خدا رو بخاطر داشتنت بیشتر شکر میکنم چون همه شادی زندگی من و بابایی شما هستی عزیزم و روز هامون رو پر از خاطره های شیرین میکنی . خیلی مهربونی... و شیرین زبونیت دیگه بیشتر آدم رو ذوق زده میکنه.خیلی هم فهمیده شدی موقعیت ها رو خوب درک میکنی اگه بفهمی که مامان از دستت ناراحت شده سرت رو پایین میندازی و حاضر نیستی به صورتم نگا کنی صدام میکنی مامانی مامان واز بالای چشم تا گردنم نگاهت رو میاری بالا و میگی مامان بخند...
عاشق خنده با صدای بلندی اگه یه حرکتی باعث شه بلند بخندی همش میخوای دوباره تکرار کنی...
حس همکاری و تعاون!!!!!!واقعا در وجودت فعال شده و همش میخوای تو کارای خونه کمک کنی..یه دفعه میای تو آشپزخونه میگی : ظرفا مامانی بشورم(میری به طرف ظرف شویی)
همین چند دقیقه پیش هم با اصرار خودت کمک کردی لباسهای شسته که خشک شده بودند رو تا کردی و گذاشتی تو کشو ها....چون من الان نمیخواستم این کارو کنم و گذاشته بودم واسه بعد..
چند روز پیش قندون رو از رو میز برداشتی و با عجله به طرف آشپزخونه می رفتی من که سرم شلوغ بود خیلی جدی گفتم قندون کجا میبری؟؟؟؟؟جواب دادی تو کابیتی بزارم(منظورت کابینت بود)و من خندم گرفت هم از فکرت میخواستی خونه رو مرتب کنی و هم از اینکه این کلمه رو - به این شکل اولین- بار ازت می شنیدم...
وقتی دوتایی تنها بودیم و داشتم ازت تعریف میکردم گفتم دختر من خانمه کارای خوب میکنه به حرف مامانش گوش میده....ادامه دادی به مامانش ایمک میکنه(کمک میکنه...)شیرین زبون من فدای شیرین زبونیات.
گاهی اوقات از بعضی چیزای ساده میترسی مثلا وقتی اول آهنگ میخواد شروع بشه میای پشت اپن قایم میشی و یواشکی نگا میکنی و بعد از اینکه شروع شد میری جلوی تی وی وایمیستی در حالیکه خودت روشنش کردی.. خودت هم میگی ترسیدم . بهت میگم: نه مهرسا نمیترسه ادامه میدی مهرشا شیجاعه(شجاع) اصلا نمیترسه... از آقا نمیترسه... آقا مهربونه......مهرسا دوس داره..... وادامه میدی.....
چیزی که میدونی نباید بهش دست بزنی مثلا لوازم آرایش یا وسایل شکستنی، میری سراغشون بعد صدا میزنی مامان مامان دست زد باز (گزارش خودتو میدی) یا لیوان آب رو میریزی بعد میگی همشو ریخت (خودتو میگی)
صحبت کردنت با تلفن هم خیلی بامزست اولا الان دیگه دوست داری صحبت کنی و جدی گزارش کار هات رو میدی و فکر میکنی کسی که پشت تلفنه و داره با شما صحبت میکنه میتونه ببینه چون وسط صحبت عروسکت رو میاری رو به روی گوشی و میگی این نی نیه یا میری به سمت تی وی و اشاره میکنی بهش و میگی تلوزیون میبینه ...(خودت رو میگی)تازه بعد از اینکه صحبتت تموم میشه میگی: صبت نکدی؟!!!!!( صحبت نکردی...؟!) به خودت میگی یا میگی شعر نخوندی؟!!!!!(دقیقا تذکر هایی ما بهت میدیم وقتی پای تلفن کلاس میذاری و صحبت نمیکنی!!!!!
مهرسا وقتی آماده شده بره بیرون.ژست گرفتی مثلا
یکی از عروسکات رو انتخاب میکنی که با خودت بیاری بیرون
با سرعت میای سراغ لب تاپ میگی: دست نزنی...دست نزنیا.... گاهی هم میگی اگه دست بزنی.....اگه دست بزنی....بعد خودت جواب میدی اراب میشه (خراب میشه) یا میگی بابا ناراحت میشه
جالبیش اینه که همزمان دست میزنی و فرار میکنی
دقیقا این صحنه فرار کردنته دختر بلااااااااااااااااااا
ژستت وقتی تلوزیون میبینی اگه بهت اجازه بدن از صبح تا شب کارت همینه!!!!!!!!!!
لقمه غذات رو هم نخواستی
گاهی اینقد نگا میکنی که چشات میسوزه.این همنمونش
تلاشت برای سر کردن کلاه تابستونی
اواسط اردیبهشت خارج از شهر
دخترم این هم موهات در ٢٢ ماهگی.عاشقشم
عاشقتم.می بوسمت هزار تا