خارج از شهر
سلام مهرساجان
این دو سه روز دوباره مریض شدی بردمت پیش دکترت واست دارو داده داری میل میکنی. اصلا دوست ندارم بهت دارو بدم و هروقت میبینم به سختی دارو میخوری خیلی عذاب میکشم اما دیگه انگار مجبوریم چون خیلی صبر کردم گفتم شاید خودش رفع بشه و نیازی به دکتر ودارو نباشه اما.........
بگذریم این چند روز مثل همه روزای قشنگ با شما بودن شیرین و پرهیجان گذشت شیطونی های شما که تمومی نداره ما هم نگاه میکنیم به روی شما نمیاریم که شیطونی برات روتین نشه اما در دل خود ذوق کرده و به کارات میخندیم از بس که بهت تذکر دادم که چیز های کوچیک رو بر نداری و توی دهنت نذاری الان یه تیکه کاغذ بر میداری اول نگاه میکنی اگه بهت بگم تو دهنت نذاری هاااا میخندی بعد مستقیم تو دهن..جالبه که اصلا از اینجور موارد خوشت نمیاد چون بلافاصله میاری بیرون از دهنت..ولی معلومه که از سر شیطنت اینکارا رو میکنی و موارد دیگه که از حوصله این جمع خارجه..
جمعه رفتیم کوه هوا عالی بود و بخاطر نور و فضا عکس های خوبی میشد گرفت .من هم دست بکار شدم تا خاطرات دختر گلم رو مصور کنم:
از خدا میخوام که همیشه سلامت باشی و از این ویروس ها و باکتریها دیگه سراغت نیان.
دوستان التماس دعا