مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

مهرسا

30 شهریور 91

1391/6/30 12:22
نویسنده : مامان مهرسا
848 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دختر گلم

حالا دیگه ١٤ ماهت پر شده و داری وارد ١٥ ماهگی میشی الان دیگه راحتتر راه میری و تسلطت بیشتر شده  گاهی اوقات تنهایی بازی میکنی اما اکثرا میخوای که ما باهات بازی کنیم . اسباب بازی مورد علاقت کنترل تلوزیونه که ازش خسته نیشی دائم میزنی رو دکمه کانالها و برفکیش میکنی بعد نگاه به ما میکنی و میگی اآب یعنی خراب.... بعد میدی که درستش کنیم بلافاصله دوباره همون کارو میکنی و اگه از دستت بگیرنش جیغ بنفش.... و وقتی خاموش میکنیمش سریع میگی آموش یعنی خاموش.

سعی میکنی همه کلمات رو بگی و چون هنوز برات زوده و نمیتونی آوای بعضی هاشون رو تکرار میکنی ، مثلا موز رو میگی بدون  (ز) . و بعضی کلمات که خودت اختراع کردی و معنیش رو من میدونم...

کمتر از قبل میخوابی. قبلا حدودای ١٠ شب خوابت میبرد و بعدش من به کارام میرسیدم اما الان چند شبه که میبرم بخوابونمت بعد چند دقیقه چون میدونی بابایی بیدارن و صدای آروم تلوزیون میاد،گریه میکنی و میگی بابا و با اینکه خوابت میاد، اما چون چراقهای دیگه روشنه نمیخوابی. دیشب گریه کردی و گفتی بابا من هم بهت گفتم بابا خوابیدن شما هم بخواب سریع رفتی در اتاق رو باز کردی و با صدای بلند گفتی ایناااااااااااااااا . چند شب پیش همینجوری چند دفعه بردم بخوابونمت ولی هی از اتاق اومدی بیرون من هم دیگه رفتم و تو آشپزخونه مشغول شدم.شما که خوابت میومد همش بهونه گیری میکردی خلاصه وقتی که ما تصمیم گرفتیم همه چراقها رو خاموش کنیم و بخوابیم دیگه ساکت نشدی و یک سره گریه کردی تا اینکه با بابایی رفتی بیرون از خونه و تو بغل ایشون در حال خواب برگشتی.!!!!!!!!!!!!!!!!

چون بد خواب شده بودی نمی تونستی راحت بخوابی. میدونستم ولی کاریش نمیشد کرد، باید عادت کنی مثل قبل تنهایی و سر ساعتت بخوابی.

موضوع این پست همش شد خواب شما پس چند تا عکس از خوابیدن نازت که از قبل داشتم برات میزارم.

دوست داریم ، فرشته کوچولو

بوس از طرف مامان و بابا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

هدیه جووووووووووووووون
30 شهریور 91 12:03
سلام
ماشالااااااااااااااا به این خوشگل خانوم
اسپند یادتون نره


سلام. چشم. ممنون.
المیرا
31 شهریور 91 23:02
سلام ما هم دوست داریم فرشته کوچولو ی ناز ...
عمو رضا و خاله المیرا


مرسی خاله و عموی مهربون.ما نمیتونیم بیایم تهران...گریه ه ه ه ه ه





المیرا
1 مهر 91 13:13
الهی نبینیم گریه کنیا ایشالا که همه چی درست میشه و زود زود میاید و مارو از تنهایی در میارید ...ایشالا هرجای دنیا که هستید لبتون خندون و دلتون شاد شاد باشه ....

خلاصه قسمت نبوده امسال.تا خدا چی بخواد.باشه عزیزم. تا وقتی در کنار همسرم و مهرسایی هستم همه چی عالیه خدارو شکر .ولی شما که نزدیکی قدر خونوادت رو بدون و هیچ وقت ازشون دور نشو.انشالله شما هم همیشه شاد باشی .......بوس بوس

زهرا و عمو عطا
5 مهر 91 13:09
ای جااااااااااااااااااااااااااااااااان!!!
ماشالله ماشالله!
چه زود بزرگ میشه این خانومیه خوشگل


بله دیگه کم کم می خواد دوره مهد کودک رو شروع کنه دخترمون!میسی عمو و زهرا جان.سفارشی عمو هم یادمون نرفته!!!!!!!!!!!!!!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرسا می باشد