30 شهریور 91
سلام به دختر گلم
حالا دیگه ١٤ ماهت پر شده و داری وارد ١٥ ماهگی میشی الان دیگه راحتتر راه میری و تسلطت بیشتر شده گاهی اوقات تنهایی بازی میکنی اما اکثرا میخوای که ما باهات بازی کنیم . اسباب بازی مورد علاقت کنترل تلوزیونه که ازش خسته نیشی دائم میزنی رو دکمه کانالها و برفکیش میکنی بعد نگاه به ما میکنی و میگی اآب یعنی خراب.... بعد میدی که درستش کنیم بلافاصله دوباره همون کارو میکنی و اگه از دستت بگیرنش جیغ بنفش.... و وقتی خاموش میکنیمش سریع میگی آموش یعنی خاموش.
سعی میکنی همه کلمات رو بگی و چون هنوز برات زوده و نمیتونی آوای بعضی هاشون رو تکرار میکنی ، مثلا موز رو میگی بدون (ز) . و بعضی کلمات که خودت اختراع کردی و معنیش رو من میدونم...
کمتر از قبل میخوابی. قبلا حدودای ١٠ شب خوابت میبرد و بعدش من به کارام میرسیدم اما الان چند شبه که میبرم بخوابونمت بعد چند دقیقه چون میدونی بابایی بیدارن و صدای آروم تلوزیون میاد،گریه میکنی و میگی بابا و با اینکه خوابت میاد، اما چون چراقهای دیگه روشنه نمیخوابی. دیشب گریه کردی و گفتی بابا من هم بهت گفتم بابا خوابیدن شما هم بخواب سریع رفتی در اتاق رو باز کردی و با صدای بلند گفتی ایناااااااااااااااا . چند شب پیش همینجوری چند دفعه بردم بخوابونمت ولی هی از اتاق اومدی بیرون من هم دیگه رفتم و تو آشپزخونه مشغول شدم.شما که خوابت میومد همش بهونه گیری میکردی خلاصه وقتی که ما تصمیم گرفتیم همه چراقها رو خاموش کنیم و بخوابیم دیگه ساکت نشدی و یک سره گریه کردی تا اینکه با بابایی رفتی بیرون از خونه و تو بغل ایشون در حال خواب برگشتی.!!!!!!!!!!!!!!!!
چون بد خواب شده بودی نمی تونستی راحت بخوابی. میدونستم ولی کاریش نمیشد کرد، باید عادت کنی مثل قبل تنهایی و سر ساعتت بخوابی.
موضوع این پست همش شد خواب شما پس چند تا عکس از خوابیدن نازت که از قبل داشتم برات میزارم.
دوست داریم ، فرشته کوچولو
بوس از طرف مامان و بابا