اسم شما چیه؟
سلام به دختر گلم: مدتی که گذشت خیلی سرم شلوغ بود و نتونستم وبلاگت رو آپدیت کنم ولی هر چند وقت اومدم و یه سری از اتفاقا و کارای جدیدت رو اینجا نوشتم تا بعد بتونم جمعشون کنم.......
(23 اسفند 91)
دختر شیطون بلا الان که دارم مینویسم ساعت ٥.٥ عصر و شما تازه خوابت برده.از سر کار که میام واقعا خستم و دلم میخواد یه استراحتی کنم ولی خدا به پرستارت خیر بده که صبح تا میتونه می خوابوندت و البته خودش هم میخوابه....و عصر که من میام شما کاملا سر حال و پرانرژی هستی و اصلا دلت نمی خواد بخوابی . امروز از ساعت دو ونیم تلاش کردم بخوابونمت آخرش وسطا خودم خوابم برد (شاید ٥ دقیقه) و جنابعالی شیشه کرم مرطوب کننده رو که تازه خریده بودم روی تخت خواب ما (رو بالشی و لحاف رو تختی) خالی کردی ومن کلی عصبانی شدم و فقط گریه نکردم
این روزا به منننون خانم معروف شدی چون هر کاری که خودت میکنی یا کسی برات انجام می ده سریع میگی میسی مننون با یه لحن خاص و باعشوه مخصوص خودت (مرسی رو که بلد بودی- مننون رو از ریحانه جان یاد گرفتی ، اون روز تو خونشون مهمون بودیم و شما هر چیزی روطبق عادت از رو میز پذیرائی ور میداشتی و میدادی بهش و همونجا از زبون ایشون یادگرفتی و خودت از خودت تشکر کردی و مننون رو هی تکرار میکردی)
عزیزم الان دیگه اسم و فامیلت رو می تونی بگی: در جواب اینکه اسم شما چیه میگی مه شا اندیش اولین روز اینقد ذوق زده شده بودم زنگ زدم به عزیزجون و خاله هات بطور جدا گانه تا واسه اونا هم بگی و اونا هم تو شادی ما شریک شدن
خب مطالب بالا مربوط به سال پیش بود در واقع ومن نتونستم تکمیلش کنم چون از خواب بیدار شدی ونذاشتی بنویسم الان که دوباره اومدم تا برات بنویسم 8 فروردین 92
... صحبت کردنت کلی پیشرفت کرده و کلمات جدید رو به سرعت یاد گرفتی ودر اکثر موارد اولین بار که گفتی چون کسی انتظار نداشت و تاحالا ازت نشنیده بودیم و باهات کار نکرده بودیم کلی سوپرایز شده و ذوق کردیم و اکثرا ناخودآگاه باعث خنده ما و تعجب شما شده... اوج ماجرا وقتی بود که تو هفته اول تعطیلات عید -که صبح ها با هم بودیم- یه روز زودتر از همه بیدار شدی و من هنوز خوابم میومد اومدی بالا سرم و گفتی مامان.. پاشو نخواب...من که خواب از سرم پریده بود بلند شدم و بوست کردم گفتم مامان جان دیگه کامل صحبت میکنی
خلاصه حسابی زبونت وا شده وقتی دارم موهات رو شونه میکنم کمی نق نق و گریه میکنی و در همون حال با زبون گریه ای میگی ناز شد ناز شد.... و من خندم میگیره....تو لیوان واسه خودم آب ریخته و چند تا تکه یخ انداخته بودم حواسم نبود که شما به یخ علاقه داری اومدی یکی از یخ ها رو با دست از تو لیوانم برداشتی هیچی نگفتم فقط نگات کردم که ببینم کی متوجه کارت میشی به روی مبارک نیاوردی و همونجوری یکی یکی برداشتی و وقتی همه رو برداشتی به من نگا کردی و انگار لطف کرده باشی با لبخند گفتی بسه...بیا مامانی..و لیوان رو بهم دادی
خب اینجا با ستایش و الینا سرگرمی و زهرا جان هم جای خودش رو داره ویه بار برات لاک زده از اون موقع یادت مونده ( اسم زهرا جان) و هروقت میپرسن که کی برات لاک زده میگی ده یا(زهرا) .الهی من قربون شیرین زبونیت برم
محبوبه جون (خانم دایی مهرساجان)رو خیلی دوست داری و همش با ایشون بازی میکنی.وبه خواست خودشون زندایی و به زبون خودت نننایی صدا میزنی...البته با کلی عشوه و ادا . محبوبه جون هم از این صدا کردنت کلی فیلم گرفتن تا وقتی ما رفتیم نگاه کنن
به پرتغال میگی پپدال/cd انگلیسیت رو خیلی دوست داری و همش میگی اا‚لو و منظورت hello و یه شب بخاطر همینcd نمی خوابیدی وبعد از چند دور دیدن cd با گریه بردم خوابوندمت.....
(٢٣/١/٩٢) خب عید رو شمال بودیم، شما شگون خونه عزیز و بابا جون(شمالی ها می دونن در مورد چی صحبت میکنم) بودی و کلی عیدی گرفتی و حالا که برگشتیم چند روز اول بعد از تعطیلات چون مدت طولانی پرستارت رو ندیده بودی و باهاش نبودی و هم اینکه تو شمال همش دورو برت شلوغ بود نخواستیم تو خونه تنها بمونی و کم کم دوباره بهش عادت کنی 1 ساعت بیشتر باهاش نبودی و وسط روز بعد از بیدار شدن از خواب میرفتی خونه مادر جون و جا داره اینجا ازشون بخاطر زحمتهایی که بهشون دادیم تشکر کنیم (منننون مادرجون) ولی الان دیگه عادت کردی و مشکلی نداری و با پرستارت می مونی....
سفره هفت عزیز جون
مهرسایی در حال گرد گیری و تمیز کاری خونه عزیز
راستی این رو هم بگم که بازی که این روزا میکنی تو خونه اینه که با خودت خاله بازی میکنی یه ظرف میاری واسه خودت و میگی:مثلا دوشت(گوشت ) بخوریم....مثلا بادوم بخوریم...یا یک کیف از تو کمد بر میداری و میگی مثلا دد بعد را میوفتی سمت در خونه و مثلا داری میری بیرون..
ادامه عکس های تعطیلات عید
تو این عکس فهمیدی که میخوایم عکس بگیریم مثلا ژست گرفتی. الهی من فدای ژست گرفتنت
سیزده بدر
در چند حرکت غافلگیر کننده تمام لباسات رو خیس کردی هوا نسبتا سرد بود..به همین دلیل لباسات رو عوض کردم..خب تو سفر پفک خور چیپس خور و کرانچی خور هم شدی به سلامتی ...ولی الان تو ترکی
محبت از نوع مهرسایی(امان از شما که به کوچیک و بزرگ رحم نمیکنی ستایش طفلی میگفت مامان من دیگه کچل شدم از دست مهرسا، الینا هم که زورش بهت نمی رسید آخری ها برای دفاع از خودش موهات رو میگرفت تو مشتش...الان هم که یه هفتست که برگشتیم تا اسم الینا میاد موهای خودت رو میکشی و میگی تیشید(کشید)
خیلی از مطالب موند و نتونستم بنویسم چون دیگه واقعا طولانی میشد امیدوارم خوشت اومده باشه عزیز دلم.دوست دارم