مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

مهرسا

سفر

سلام به دختر عزیز تر از جانم مهرسا جان این روزا در تب وتاب رفتن به مکه هستیم انشاالله. البته چون برنامه های دیگمون یه کم فشرده شده واقعا خدا باید یاری کنه که برسیم. خلاصه اگه خدا بخواد میریم زیارت خانه خدا و حرم پیامبر (ص). اینم لباسای احرام نی نی گونه شما: مقنعت رو (که حکم چادر هم داره بخاطر قد بلندش) تازه دوختیم اما این لباسها رو داشتی چون میدونستم مکه این فصل سال خیلی گرمه و این تاپ و شلوارت رو هم اصلا تنت نکرده بودم ورداشتم واسه اون روز مهم. تازه روز تولدتم مکه ای انشالله.... ...
7 تير 1391

مهرسا جان در دوازده ماهگی

سلام به دختر گلم چند روز پیش عزیز جونت از شمال زنگ زد و مثل همیشه خواست که با شما هم صحبت کنه. معمولا وقتی صدای عزیز رو تو تلفن می شنوی گاهی میخندی و گاهی با تعجب و دقیق گوش میدی، تا حالا که خودم گوشی رو کنار گوشت میزاشتم چون در غیر اینصورت یا تو دهنت میزاشتیش یا دکمه هاش رو فشار میدادی اما این دفعه دیدم گوشی رو میزاری کنار گوش کوچولوت و بجای الو میگی إ - یه إ کوچولو و منقطع (خاله جون منصوره عاشق إ گفتنته ، چون شمال که بودیم صبحا هم با همین حرکت مامان رو از خواب بیدار میکردی) کلی ازاین حرکت با مزت خندم گرفته بود آخه گوشی تلفن ما واسه دستای خوشگل دخترم بزرگ و سنگینه و گوشی اکثراٌ نزدیک گردنت قرار میگیره...
7 تير 1391

فقط عکس

ای نقد نیومدم بنویسم که نمیدونم از کجا شروع کنم بهتر که فقط عکس بزارم، تو عکس زیر شدیدا قصد داری شیطونی کنی هدفت رو انتخاب کردی و..... بقیه عکسا تو ادامه مطلب نوشابه بدم خدمت تون...یه وقت کم نباشه..............تعارف نکنی مادر وقتی مهرسا شاکی میشه................ نه بابا شوخی کردیم حالا... بچه که زدن نداره مادر ...... تو عکس بالا گذاشتیمت رو کنده درخت بشینی اما چون زیر پات شاخ و برگ بود گریه می کردی و نمیخواستی عکس بگیری این یکی هم دیگه شکار بود ...... دوست دارم دختر خارجیه مامان  ...
6 تير 1391

يه عكس جالب

  يه عكس جالب از مهرساي متعجب  اين عكس 5شنبه 25 خرداد كه من رفتم بيرون وشما رو به بابايي سپردم و وقتي برگشتم ديدم اينجوري رو كالسكه خوابت برده.(روش رايج  بچه داري  پدرانه) اينهم عكس آخر هفته كه شب با دوستان رفتيم بيرون (هتل كوهستان)................     ...
6 تير 1391

آخر هفته-بیرجند

سلام مهر سای گلم الان دیگه ١١ ماهت تموم شده و امروز وارد دوازدهمین ماه زندگیت شدی عزیز دلم (دوازده ماهگیت مبارک) دیروز بردمت مطب دکتر نظرش در مورد وزن و رشدت عالی بود و گفت اینکه یکم زود به زود مریض شدی این چند وقت بخاطر شرایط سنیه شماست چون همه چیز رو دوست داری وارد دهنت کنی میکرب وارد بدنت مبشه و اینکه این موضوع هم زمان با دندون درآوردنت شده و چون دندونای شما قصد ندارن به این راحتی ها در بیان هی اذیت میشی بعد مریض میشی بعد ضعیف میشی و به سختی وزن میگیری. خدا رو شکر میکنم که مشکل خاصی نداری. دخترم سلامتی واقعا مهم ترین نعمت خداست اینو من از وقتی خدا شما رو به ما داد با تمام وجود حس کردم ...
23 خرداد 1391

چند روزی که نبودیم

سلام به مهرسا جون و همه دوستای عزیزی که تو این مدت غیبت صغری ما اومدن به وب ما و برامون کامنت گذاشتند. شرح مطلب اینکه : بالاخره قسمت شد ما بریم شمال و یه سری به خانواده بزینیم بعد ازماه ها .انتظارها به سر رسید و ما تونستیم خودمون رو برسونیم . جونم بگه واسه دختر گلم که آب و هوای شمال به شما خیلی می سازه و اونجا دختر  گلم حسابی همکاری می کردی.بخاطر هواش که مرطوبه ، تنفس موقع خواب برات راحت تر بود و خوب میخوابیدی و مثل الان که تو خونه خودمونی چندین بار در طول شب بیدار نمی شدی!!!!!!!! دور و برت هم که پر از هوادارات بود و بچه ها، ستایش و الینا که باعث می شدن که نفهمی کی روزت شب میشه.حسابی بهت خوش گذشت مامانی دیگه از ت...
21 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرسا می باشد