مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

مهرسا

مورچه کوچولو

سلام مامانی گلم امروز دم دمای صبح حول وحوش ٥.٥ دیدم پتو رو رو خودت نگه نمی داری طبق معمول همش می زدیش کنار ترسیدم سرما بخوری خواستم شلوار بلند  تنت کنم وفتی تکونت دادم  چشمات و بازکردی، لباست رو پوشوندم، تا چند دقیقه داشتی با انگشت هات بازی می کردی عزیزم ......با تعجب و دقت به انگشتهای دستت نگا میکردی و با اونا بازی می کردی ،انقد با مزه شده بودیییییییییییییییییی که میخواستم بخورمت. بعدش خودت کم کم خوابیدی .الهی مادرفدات شه که مثل فرشته ها می خوابی.. دیروز وقتی اومدم خونه مثل هرروز با پرستار اومدی دم در استقبال مامان ،مثل هر روز از همونجا می خواستی خودت رو پرت کنی تو بغلم، مثل هر روز نمی خواستی بخوابی دیدم راضی نم...
13 ارديبهشت 1391

دو روز تعطیلی

سلام مامان گلم دیشب چند تا سی دی آهنگ های کودکان که البته تصویری هم هست برات خریدیم خیلی دوسشون داری روش عکس یه نی نی داره که خوابیده،دیشب ازت پرسیدم نی نی کو ؟ با نوک انگشت اشاره کوچولو خوشگلت نشونش دادی منم حسابی ذوق زده شده بودم کلی بغلت کردم بوس بوس............. روز جمعه عمو جواد و مهسا جون اومدن دیدنمون (از تهران) شما هم که انگار ١٠٠ سال جواد و مهسا رو می شناختی هم بغلشون میرفتی هم حسابی میخندیدی و دلبری میکردی،اونا هم خوششون اومده بود و هم تعجب کرده بودند که چقدر زود باهاشون اخت شدی،ما هم از اینکه دختری با روابط عمومی بالا داریم به خود می بالیدیم! خدا حفظت کنه، عاششششششششششششششششششقتم قول دادیم ...
10 ارديبهشت 1391

قابل توجه عزیز جون

عکس سبزی های ما که سبز شدن اینا هم تازه جوونه زدن   دوستان ببخشید که پست خارج از برنامست ولی چون مال سوپ مهرسا جان یه جورایی مربوطه ضمناٌ به عزیز جون مهرسا قول دادم که عکسش رو بزارم.امیدوارم لذت برده باشید ...
7 ارديبهشت 1391

مهمونی

سلام مامانی گلم. چند شب پیش رفتیم خونه خاله لیلا و عمو هومان، از اول تا آخر مهمونی همش لبه میز وایساده بودی و با شکلاتها و هرچی که دستت میرسید بازی میکردی ،جالبیش اینجاست که وقتی اولین بار میخوای به چیزی روی میز دست بزنی بعد از اینکه دستت رو بردی نزدیکش، اول مکث می کنی وبه اطرافت نگا می کنی،حالا یا بخاطر اینه که می خوای ببینی مثلا اجازه میدن؟ یا بخاطر اون چند باری که دستت رو به چیزای داغ زدی حالا مکث میکنی الله اعلم............. عمو هومان هم متوجه این کارت شدن واسه همه جالب بود این کارت، الهی من قربون دختر گلم برم شیطونی هم کردی حسابی  این هم عکس های قبلی مهرساجونی وقتی از حموم اومده و اجازه داده...
7 ارديبهشت 1391

مهرسا گیسو کمند

خبر جدید واسه خاله جون ها دایی جون و عمه جون: مهرسا جان دختر گل مامان وبابا مثل یه خانم موهاش رو از پشت می بنده،دختر من اینقد گیسو کمند که در سن ١٠ ماهگی دیگه  موهاش بسته میشه. اینم سندش:   چند تاعکس جدید از مهرسا مو بلند این رو واسه دخترم مینویسم مهرسا جان دامنه شیطونی هات  روجدیداٌ گسترش دادی تاحالا هم میتونستی لبه میز رو بگیری و بلند بشی ولی این اولین باره که وسایل رو ور میداشتی (این منطقه هم باید استتار؟؟؟!!!! بشه)  ...
6 ارديبهشت 1391

3 اردیبهشت 91

سلام امروز از ماجراهای عصر مامان و مهرسا جان مینویسم  این ها رو مامانی واست مینویسه تا ان شالله وقتی بزرگ شدی و خواستی خودت مادر بشی اینا رو بخونی  مطمئناً به دردت میخوره. مهرسا جان شما علاقه ای نداری عصر زود بخوابی چون صبح ها پرستار میخوابوندت واسه همین وقتی مامان میاد و می خواد استراحت کنه مهرسا جان تازه میخواد بازی کنه.وقتی میزارمت تو تخت وامیستی و شیطونی میکنی.     بعد از پشت سر گذاشتن این مراحل، تو خونه اینقد بازی میکنی تا خوابت ببره. در ضمن دختر مامان علاقه عجیبی به این قسمت از خونه دارن، الهی قربونش برم . پس این قسمت ها رو هم واسه یکی دو ساعت مس...
4 ارديبهشت 1391

لباس هندی

سلام مهرسا جونم هندی شد، این لباس هندی دخترمه که عمو جون براش آوردن.مهرسا هم واسه عمو  ژست هندی گرفته. ...
4 ارديبهشت 1391

وقایع اتفاقیه

سلام دختر شیطون مامان: این روزا نمیشه یه لحظه ازت غافل شد دیروز (جمعه ١ اردیبهشت ٩١)کشف کردی که اگه رو پله بشینی  میتونی به گل دست بزنی دیگه نتیجش تو تصویر واضح   درحال شکار لحظه ها بودم که ناگهان : دوستان عزیز نگران نشید گلدونه نسبتا سبک بوده و دورتر پرت شده به صورت بچه برخورد نکرد (خداروشکر) این رو هم برای دخترم بنویسم که عادت داری همیشه ماشینت رو برعکس کنی باهاش بازی کنی،  باید ببینیم ریشه این کارت چیه، میخوای چی رو کشف کنی.باید مطالعاتم رو بیشتر کنم  مهرسا جان در حال تعمیر ماشین کشاورزی ...
2 ارديبهشت 1391

چهارشنبه 23 فروردین

سلام عزیزم امروز میخوام یکم از شیرین کاریهای وشيطنت هاي اين چند روزت  بنویسم. دختر باهوش من تا یکی یه کاری انجام میده سریع یاد میگیری و تکرار میکنی مثلا چون میبینی مامان غذاها رو فوت میکنه بعد میده مهرسایی بخوره ، شما هم غذا هارو پووووف میکنی موقع پوووووف کردنت هم با اون چشمای خوشگلت هی به مامان نگا میکنی که ببینی من هم فوت میکنم یا نه.جالبیش اینجاست که آبمیوه ، آب خنک و خلاصه همه چیزا رو فوت میکنی. بعضی وقتا هم که غدا تو دهنت یادت میوفته فوت کنی مشخص دیگه نتیجش گل گلی شدن لباسای مامان و خودته. الهی بگردم مامانی اشکال نداره..... یه شیپور کوچولو هم داری که اونو خیلی دوست داری از ٧ ماهگی یاد گرفتی باهاش سوت بزنی عکسشو برات م...
2 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرسا می باشد