مورچه کوچولو
سلام مامانی گلم امروز دم دمای صبح حول وحوش ٥.٥ دیدم پتو رو رو خودت نگه نمی داری طبق معمول همش می زدیش کنار ترسیدم سرما بخوری خواستم شلوار بلند تنت کنم وفتی تکونت دادم چشمات و بازکردی، لباست رو پوشوندم، تا چند دقیقه داشتی با انگشت هات بازی می کردی عزیزم ......با تعجب و دقت به انگشتهای دستت نگا میکردی و با اونا بازی می کردی ،انقد با مزه شده بودیییییییییییییییییی که میخواستم بخورمت. بعدش خودت کم کم خوابیدی .الهی مادرفدات شه که مثل فرشته ها می خوابی.. دیروز وقتی اومدم خونه مثل هرروز با پرستار اومدی دم در استقبال مامان ،مثل هر روز از همونجا می خواستی خودت رو پرت کنی تو بغلم، مثل هر روز نمی خواستی بخوابی دیدم راضی نم...
نویسنده :
مامان مهرسا
12:05