مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

مهرسا

مهرسا جان در دوازده ماهگی

سلام به دختر گلم چند روز پیش عزیز جونت از شمال زنگ زد و مثل همیشه خواست که با شما هم صحبت کنه. معمولا وقتی صدای عزیز رو تو تلفن می شنوی گاهی میخندی و گاهی با تعجب و دقیق گوش میدی، تا حالا که خودم گوشی رو کنار گوشت میزاشتم چون در غیر اینصورت یا تو دهنت میزاشتیش یا دکمه هاش رو فشار میدادی اما این دفعه دیدم گوشی رو میزاری کنار گوش کوچولوت و بجای الو میگی إ - یه إ کوچولو و منقطع (خاله جون منصوره عاشق إ گفتنته ، چون شمال که بودیم صبحا هم با همین حرکت مامان رو از خواب بیدار میکردی) کلی ازاین حرکت با مزت خندم گرفته بود آخه گوشی تلفن ما واسه دستای خوشگل دخترم بزرگ و سنگینه و گوشی اکثراٌ نزدیک گردنت قرار میگیره...
7 تير 1391

فقط عکس

ای نقد نیومدم بنویسم که نمیدونم از کجا شروع کنم بهتر که فقط عکس بزارم، تو عکس زیر شدیدا قصد داری شیطونی کنی هدفت رو انتخاب کردی و..... بقیه عکسا تو ادامه مطلب نوشابه بدم خدمت تون...یه وقت کم نباشه..............تعارف نکنی مادر وقتی مهرسا شاکی میشه................ نه بابا شوخی کردیم حالا... بچه که زدن نداره مادر ...... تو عکس بالا گذاشتیمت رو کنده درخت بشینی اما چون زیر پات شاخ و برگ بود گریه می کردی و نمیخواستی عکس بگیری این یکی هم دیگه شکار بود ...... دوست دارم دختر خارجیه مامان  ...
6 تير 1391

يه عكس جالب

  يه عكس جالب از مهرساي متعجب  اين عكس 5شنبه 25 خرداد كه من رفتم بيرون وشما رو به بابايي سپردم و وقتي برگشتم ديدم اينجوري رو كالسكه خوابت برده.(روش رايج  بچه داري  پدرانه) اينهم عكس آخر هفته كه شب با دوستان رفتيم بيرون (هتل كوهستان)................     ...
6 تير 1391

آخر هفته-بیرجند

سلام مهر سای گلم الان دیگه ١١ ماهت تموم شده و امروز وارد دوازدهمین ماه زندگیت شدی عزیز دلم (دوازده ماهگیت مبارک) دیروز بردمت مطب دکتر نظرش در مورد وزن و رشدت عالی بود و گفت اینکه یکم زود به زود مریض شدی این چند وقت بخاطر شرایط سنیه شماست چون همه چیز رو دوست داری وارد دهنت کنی میکرب وارد بدنت مبشه و اینکه این موضوع هم زمان با دندون درآوردنت شده و چون دندونای شما قصد ندارن به این راحتی ها در بیان هی اذیت میشی بعد مریض میشی بعد ضعیف میشی و به سختی وزن میگیری. خدا رو شکر میکنم که مشکل خاصی نداری. دخترم سلامتی واقعا مهم ترین نعمت خداست اینو من از وقتی خدا شما رو به ما داد با تمام وجود حس کردم ...
23 خرداد 1391

چند روزی که نبودیم

سلام به مهرسا جون و همه دوستای عزیزی که تو این مدت غیبت صغری ما اومدن به وب ما و برامون کامنت گذاشتند. شرح مطلب اینکه : بالاخره قسمت شد ما بریم شمال و یه سری به خانواده بزینیم بعد ازماه ها .انتظارها به سر رسید و ما تونستیم خودمون رو برسونیم . جونم بگه واسه دختر گلم که آب و هوای شمال به شما خیلی می سازه و اونجا دختر  گلم حسابی همکاری می کردی.بخاطر هواش که مرطوبه ، تنفس موقع خواب برات راحت تر بود و خوب میخوابیدی و مثل الان که تو خونه خودمونی چندین بار در طول شب بیدار نمی شدی!!!!!!!! دور و برت هم که پر از هوادارات بود و بچه ها، ستایش و الینا که باعث می شدن که نفهمی کی روزت شب میشه.حسابی بهت خوش گذشت مامانی دیگه از ت...
21 خرداد 1391

خارج از شهر

سلام مهرساجان این دو سه روز دوباره مریض شدی بردمت پیش دکترت واست دارو داده داری میل میکنی. اصلا دوست ندارم بهت دارو بدم و هروقت میبینم به سختی دارو میخوری خیلی عذاب میکشم اما دیگه انگار مجبوریم چون خیلی صبر کردم گفتم شاید خودش رفع بشه و نیازی به دکتر ودارو نباشه اما......... بگذریم این چند روز مثل همه روزای قشنگ با شما بودن شیرین و پرهیجان گذشت شیطونی های شما که تمومی نداره ما هم نگاه میکنیم به روی شما نمیاریم که شیطونی برات روتین نشه اما در دل خود ذوق کرده و به کارات میخندیم از بس که بهت تذکر دادم که چیز های کوچیک رو بر نداری و توی دهنت نذاری الان یه تیکه کاغذ بر میداری اول نگاه میکنی اگه بهت بگم تو دهنت نذاری هاااا...
30 ارديبهشت 1391

بازيهاي مهرسا درآوردي

مهرسا جان امروز ميخوام درباره بازيهايي كه دوست داري بنويسم  الان 6 روزه كه 10ماهت پر شده و وارد 11 ماهگي شدي : دالي بازي خيلي دوست داري چه وقتي كه كسي قايم مي شه !!!(البته كسي كه چه عرض كنم خودم هميشه با دختر عزيز تر از جانم اين بازي رو اجرا ميكنم) چه حالا كه تازه خودت تازه يادگرفتي و لذتش رو مي بري، مي ري تو چارچوب در قايم مي شي و سرت رو برمي گردوني بعد من بايد بگم دالي ي ي ي ي ي ي ي و شما هم قش قش ميخندي .من فداي خنده هات. اولش كه كامل مي ري سرت رو تو چارچوب در قايم مي كني بعد وسط هاش كه ديگه ذوق ميكني و عجله داري فقط چشمت رو به سمت در مي چرخوني و سريع به طرف مامان...كه دالي بگيم و...
27 ارديبهشت 1391

روز مادر مبارک

اول سلام  بعد این گل ها تقدیم به همه مامانا و مامان گل خودم که ازش دورم ( این عکس های هنری رو با دوربین خودمون گرفتیم، البته گل هم خریدیم ها.. دوستان فکر نکنن رفتیم گل فروشی فقط عکس برداشتیم) مهرسا جان يه دوست جديد مهربون پيدا كردي . ديروز كه با هم رفته بوديم واسه خريد هديه واسه روز مادر براي عزيز جون تو مغازه با حديث آشنا شدیم اون شما رو برد به اتاق بازي خودش تو همون مغازشون و هرچي اسباب بازي و سي دي داشت واست آورد. باهم كلي بازي كرديم و شما كاري به مامان و بابا نداشتی. حدیث جان دختر شیرین زبون و با مزه ای بود بهش گفتم یه وقت سی دی هات خراب نشن دادیشون دست نی نی ما؟ چ...
24 ارديبهشت 1391

20 اردیبهشت

سلام به مهرساجان دختر گل مامان و بابا ديروز مي خواستم ببرمت بيرون چون اين چند روزي كه بابايي نبود حسابي تو خونه حوصلمون سر رفته بود اولش كه از خونه اومديم بيرون پسر كوچولو هاي همسايه رو ديدي شروع كردي به سر و صدا كردن ميخواستي بري پيششون هي صداشون ميكردي . بعدکه به زور راضيت كردم بشيني تو كالسكه و به راهمون ادامه بديم همينكه از جلوي خونه رد شديم يه خانمي رو بچه به بغل از دور رويت كردي بازدوباره همون آش و.....  بردمت نزديك خانمه يكم با كوچولوش ارتباط ني نيي برقرار كردي تا بالا خره  به فروشگاه رسيديم خواستم يكم خريد كنم كه بعدش ببرمت پارك نزديك خونه ، باز اونجا يه لحظه برگشتم ديدم دور كالسكت شلوغه و يه سوژه ديگه پيدا كردي...
23 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرسا می باشد